حسین از صفحه ی لب تاب بیرون آمد. آرام روی پای زینب نشست. با خجالت خودش را کمی بالا کشید و لپ زینب را بوسید.نگاهش کرد و گفت:«میشه قول بدی وقتی بزرگ شدیم ماهی برای من باشه؟»