۲ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

پچ پچ های عاشقانه :)


خواستم عاشقانه ای بنویسم برایت، اما هرچه نوشتم، شبیه لبخندت نشد.

جانان من خودت بخند، دست خط من به زیبایی لبخند تو نیست...

حق له نمیشه

ما یاد گرفتیم که نترسیم. یاد گرفتیم که نشکنیم. یاد گرفتیم که به روی خودمون نیاریم دلمون شکسته. ولی وقتی نگاهتون عوض میشه،وقتی تهمت میزنین...وقتی میشمرید داشته ها رو...وقتی نمیشمرید نداشته ها رو...وقتی قضاوت میکنید...شما از کجا میدونید که این صورت با سیلی سرخ مونده یا....شما کی قراره یادبگیرید؟

_یادته گفتن نظرت چیه؟ میخواستم بگم من تو چیزی که تخصص ندارم نظر نمیدم!
+له میشد که!
_مگه ما له نشدیم؟
+حق که له نمیشه!
:)

#تا_2000_با_فاطمه:)
دوان دوان بیرون رفتم. هنوز منگ بودم، گونه هایم می سوخت. به اتاقم که رسیدم و روی تشکم ولو که شدم. تازه یادم افتاد. حواسم آن قدر پرت شده بود که یادم رفته بود بپرسم چگونه می توانم به چهارمین جریان رود، به لایه ی عمیق تر قرآن، برسم.
الیف شاکاف
کلمات کلیدی